ساخت آهنگ با هوش مصنوعی دیگر یک داستان علمی-تخیلی نیست؛ واقعیتی است که دنیای هنر را به لرزه درآورده است. از زمانی که اجداد ما در غارها با کوبیدن استخوانها ریتم میساختند تا امروز که یک الگوریتم میتواند سمفونی خلق کند، فناوری همیشه همدم جدانشدنی موسیقی بوده است. اما این بار، ابزار جدید چیزی فراتر از یک ساز است؛ یک «خالق» مصنوعی است که میتواند از هیچ، ملودی بیافریند. اینجاست که سوال بزرگ مطرح میشود: آیا ما در آستانه یک رنسانس خلاقیت هستیم که در آن هر انسانی یک آهنگساز بالقوه است، یا شاهد تهدیدی بیسابقه برای روح هنر و هویت هنرمندانهایم؟
هوش مصنوعی واقعاً چگونه آهنگ میسازد؟
وقتی از ابزاری مانند Suno یا Udio میخواهید «یک قطعه بلوز آرام درباره تنهایی در یک شب بارانی» بسازد، چه اتفاقی در پشت صحنه رخ میدهد؟ این فرآیند جادویی نیست، بلکه یک مهندسی پیچیده بر پایه دادههای عظیم است. این مدلها مانند یک شاگرد موسیقی فوقالعاده باهوش عمل میکنند که به میلیونها ساعت موسیقی گوش داده است.
روند کار به این شکل است که توسعهدهندگان، کتابخانهای غولپیکر از آهنگهای موجود را (چه با کسب مجوز و چه با استخراج از اینترنت) جمعآوری میکنند. سپس هر قطعه با اطلاعات کاملش—از ژانر و گام موسیقی گرفته تا حال و هوا و سازهای بهکاررفته—برچسبگذاری میشود.
مدل هوش مصنوعی با تحلیل این اقیانوس داده، الگوهای پنهان موسیقی را یاد میگیرد. او درک میکند که پس از یک آکورد مشخص، چه آکورد دیگری معمولاً نواخته میشود یا چه نوع ریتمی حس شادی را القا میکند. بنابراین، وقتی شما دستوری به او میدهید، او موسیقی را «خلق» نمیکند، بلکه بر اساس آموختههایش، محتملترین و منطقیترین نتها و صداها را کنار هم میچیند تا یک قطعه منسجم و قابلقبول تولید کند. این یک بازآفرینی هوشمندانه از الگوهای موجود است، نه یک خلاقیت اصیل به معنای انسانی آن.
جادوی خلاقیت یا کابوس هنرمندان؟ بررسی دو روی ماجرای AI
این فناوری جدید، شمشیر دولبهای است که هم میتواند درهای جدیدی به روی خلاقیت باز کند و هم میتواند پایههای اقتصادی و هویتی هنر موسیقی را متزلزل سازد. نمیتوان با نگاهی صفر و صدی به آن نگریست؛ باید هر دو روی این سکه را به دقت بررسی کرد.

وقتی AI تبدیل به ساز موسیقی میشود: فرصتهای بیپایان
برای بسیاری از هنرمندان آوانگارد، آهنگسازی با هوش مصنوعی یک زمین بازی جدید و هیجانانگیز است. آنها این فناوری را نه یک رقیب، بلکه یک همکار خلاق میبینند. برای مثال، هنرمندی مانند هالی هرندون (Holly Herndon) از AI برای ساخت صداها و بافتهای صوتی بینظیری استفاده میکند که تولید آنها با سازهای سنتی غیرممکن است. این ابزارها میتوانند به آهنگسازان کمک کنند تا از الگوهای تکراری خود فرار کنند و ایدههایی را کشف کنند که در حالت عادی به ذهنشان نمیرسید.
علاوه بر این، هوش مصنوعی در حال دموکراتیزه کردن هنر است. فردی که هیچ دانشی از تئوری موسیقی ندارد، اکنون میتواند ایدههای ملودیک خود را به سرعت به یک قطعه کامل تبدیل کند. این موضوع میتواند به ظهور صداهای جدید و غیرمنتظره از دل جامعه کمک کند. در واقع، هوش مصنوعی میتواند همان نقشی را برای موسیقی ایفا کند که دوربین عکاسی برای نقاشی ایفا کرد: ابزاری که هنر را برای همه قابل دسترستر میکند.
زنگ خطر برای هنر: کپیرایت، شغلها و روح موسیقی
با این حال، در آن سوی ماجرا، نگرانیهای عمیقی وجود دارد. بزرگترین چالش، موضوع حق کپیرایت است. شرکتهای سازنده این ابزارها، مدلهای خود را با استفاده از آهنگهای دارای کپیرایت و بدون اجازه هنرمندان آموزش دادهاند. این مسئله به شکایتهای حقوقی گستردهای از سوی غولهای صنعت موسیقی مانند انجمن صنعت ضبط موسیقی آمریکا (RIAA) منجر شده است. آنها معتقدند این کار، سرقت هویت هنری در مقیاسی عظیم است.
از طرفی، معیشت هزاران نوازنده و آهنگساز در خطر است. بخش بزرگی از درآمد این افراد از ساخت موسیقی برای تبلیغات، پادکستها، بازیها و پروژههای تجاری تأمین میشود. این دقیقاً همان حوزهای است که AI میتواند موسیقی «بهاندازه کافی خوب» را با سرعتی بسیار بالا و هزینهای نزدیک به صفر تولید کند. این امر نه تنها درآمد هنرمندان را قطع میکند، بلکه ارزش هنر را از یک مهارت تخصصی به یک کالای مصرفی ارزان تقلیل میدهد.
آیا یک الگوریتم میتواند ستاره راک بعدی باشد؟ انسان در برابر ماشین
بیایید فرض کنیم هوش مصنوعی روزی آنقدر پیشرفت کند که بتواند یک آهنگ بینقص و پرفروش بسازد. آیا این آهنگ میتواند جایگزین اثری از فرهاد مهراد یا بیتلز شود؟ پاسخ به احتمال زیاد منفی است و دلیل آن در یک کلمه خلاصه میشود: داستان.
ما به موسیقی تنها برای ملودیهایش گوش نمیدهیم؛ ما به دنبال ارتباط انسانی هستیم. وقتی به آهنگهای کورت کوبین گوش میدهیم، فقط صدای گیتار او را نمیشنویم، بلکه خشم و سردرگمی یک نسل را حس میکنیم. ما با داستان زندگی، دردها و پیروزیهای هنرمندان ارتباط برقرار میکنیم و همین ارتباط است که به موسیقی عمق و جاودانگی میبخشد. یک الگوریتم هیچ داستانی برای تعریف کردن ندارد. او هرگز عاشق نشده، طعم شکست را نچشیده و در یک شب مهتابی به معنای زندگی فکر نکرده است.
هوش مصنوعی میتواند الگوها را به بهترین شکل ممکن بازتولید کند، اما نمیتواند «اصالت» خلق کند، زیرا اصالت از تجربه زیسته انسان سرچشمه میگیرد. هیچکس برای دیدن کنسرت یک لپتاپ بلیت نمیخرد. مردم به استادیومها میروند تا انرژی، احساسات و حضور فیزیکی یک هنرمند واقعی را تجربه کنند. تا زمانی که این نیاز به ارتباط انسانی وجود دارد، جایگاه هنرمند واقعی نیز محفوظ خواهد ماند. ساخت آهنگ با هوش مصنوعی میتواند ابزاری قدرتمند برای تولید محتوای صوتی باشد، اما نمیتواند جایگزین روح تپنده هنر شود. این فناوری، آینده تولید موسیقی را تغییر خواهد داد، اما آینده ارتباط ما با موسیقی همچنان در دستان انسان باقی خواهد ماند.
منبع: Vox